محل تبلیغات شما

زندگی و دیگر..(لعنت به همه چیز این دنیا)



عزیز من! دلتنگی که شاخ و دم ندارد. مثلا همین امروز چندبار بی دلیل، لابه لای حرف های روزمره ام اسمت چرخید سر زبانم و ناخودآگاه صدایت زدم. نمیدانی چه حسیست لمس جای خالیت روی صندلی شاگرد وقتی رانندگی میکنم یا مثلا دیدن شال رنگی که . یا حتی دیدن اسم کوچکت بین کلمات کتاب ها. عزیزمن! دلتنگی یکی از لاعلاج ترین دردهای دنیاست. کاش وقتی قرار به بودنت رو نداشتی، اینقدر عمیق تو وجودم ریشه نمیکردی، اینقدر واقعی نبودی، اینقدر همه چیزم نمیشدی، اینقدر خاص خوب
دیشب خواب دیدم، خواب دیدم برام پیام فرستادی و آهنگ و.، داشتم گوش میدادم که یهو دیدم تو ماشینم و تو کنارم نشستی و داری نگاهم میکنی. کلی قربون صدقت رفتم و از سر و کله و دست و همه جات رو بوسید، توام هی میگفتی عه چت شد یهو انگار منو ندیدی. هی بهت میگفتم خب دلم تنگ شده، خب فلان و بیسار و هربار با خنده هات ضعف میرفتم و. گرفتمت بغلم و سرت رو گذاشتم تو بغلم و یادم نیست چی گفتم ولی همونجوری نازت میکردم و تو از ظاهر جدیدم میگفتی و من همش تاکید میکردم که نمیدونی
گفتم ای دل، نروی؟خار شوی، زار شوی بر سرِ آن دار شوی بی بَر و بی بار شوی نکند دام نهد؟خام شوی، رام شوی؟ نپَری جلد شوی،بی پر و بی بال شوی؟ نکند جام دهد؟کام دهد، ازلب خود وام دهد؟ در برت ساز زند، رقص کند،کافر و بی عار شوی؟ نکند مست شوی؟فارغ از این هست شوی؟ بعد آن کور شوی،کر شوی، شاعر و بیمار شوی؟ نکُنَد دل نکَنی،دل بکَنَد،بهرِ تو دِل دِل نَکُنَد؟ برود در بر یار دگری،صبح که بیدار شوی؟؟! مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند
انگار واقعا دیگه بی ارزش ترین شدم، کاش حافظم اینقدر قوی نبود. شاید تو راست میگی ولی واقعیت چیزی نیست که تو میگی، کاش زور داشتم و میدیدی. انگار هیچ راه برگشتی برام نذاشتی. چقدر احساس بدی دارم ولی اثبات دوست داشتن زوری نیست. انگار شدم نفرت انگیز ترین آدم زندگیت. دیگه اندازه خیلی آدمای دیگه هم باورم نداری، زندگیت پر از خوشی، کاش هیچ وقت از تنهایی که تو کل زندگیم داشتم خارجم نمیکردی و نشونم نمیدادی دوست داشتن یه نفر اینقدر عمیق یعنی چی.
از خواب پریدم ولی تو را ندیدم . امروز پنجشنبه اس و الان بیدار شدم. دیشب خوابش رو دیدم، یه خواب کامل و واقعی، الان که بیدار شدم دارم از شدت ذوقی که تو خواب حس کردم نفس نفس میزنم( بمرگم حتی دستم میلرزه از شدت لذت واقعی داشتنش تو خواب). تو خواب بهش زنگ زدم و دیگه مثل بیداری جلوی خودم رو نگرفته بودم و کلی باهاش صحبت کردم و بعدش هم رفتم دیدمش و اجازه داد تا پاهاش رو ببوسم. اونقدر حس خوابم خوب بود که هنوزم تو حال و هوای کیف دیدن صورت ماه و آغوش گرمشم.
کلی کار داشتم و دیر اومدم خونه، تازه رسیدم از صبح تا همین الان فقط فکر و ذکرم اینه که حالش چطوره امروز به دلم صدقه های بی موقع افتاد و دادم وقتی صدقه رو گذاشتم تو جایی که مشخص کردم یه چیزی رفت تو دستم بازش کردم و دیدم یه بسته سوزنه سوزنی که با کلی ذوق و سرعت و عجله گرفته بودم تا تیغ داخل دستش رو دربیارم ولی . خیلی حرف هست که تو دلم میمونه ولی بعضیاش دست خودم نیست و مثل این فوران میکنه الهی دلش که به همه کس و همه چیز قسم ، از ته دل فدای اون دل و زیباییش
وقتی جنون و دیوانگی دوست داشتنش تو وجودم روشن شد نمیدونستم با هر بار صدا کردن اسمم نسیمی میزنه و آتش عاشقیم رو روشن تر میکنه ، نمیدونستم با احساس گرما و آرامش آغوشش چجوری خاکستر وجودم رو باد میده تا آتیشی به درازای مدت زندگیم در وجودم ایجاد کنه و هیچ وقت نتونم جز آغوش اون آغوش دیگه ای رو طلب کنم، نمیدونستم عمق خواستن بوسیدن دست و پاهاش ناشی از روشنی آتیش دوست داشتنی ایجاد میشه که در بودنش دستام رو گرفته و به پاهام قوت داده بود تا برای هر کاری که اون اراده
اونقدر خواستن و حسرت افتادن به پای آدمی که دوستش دارم برام آرزو و حسرت عمیق داره که فکر میکنم اگر همین قدر برای تعظیم به خدا ، آرزو و میل داشتم. همون خدا ، یک لحظه من رو روی زمین نمیذاشت و پیش خودش می برد. همه ، حتی صاحب این خواستن و حسرت این حرف و خواستن رو اغراق میدونه وگرنه . . الهی که به همه خواسته هاش برسه و یک روز تمام آرزوهای زندگیش رو برای عزیزاش بعنوان خاطره تعریف کنه. الهی مبارک باشه و الهی آمین .
امروز بخاطر بردن پدرم به درمانگاه ، بین ساعت کاری مسیر زیادی رفتم. ولی موقع برگشت وقتی نزدیک یجایی شدم انگار قلبم تند میزد و بریده بریده نفس میکشیدم، واقعا دست خودم نبود ، تا اینکه جلو تر رفتم فهمیدم نزدیک دانشگاهی شدم که دو بار اونجا دیدمش و برای بار سومی که هیچ وقت تکرار نشد. واقعا و بمرگ خودم بدون اینکه متوجه باشم این حال بهم دست داد و جوری مات نگاه دانشگاه و درب ورودی (که چقدر جلوش صبر کردم) ،شده بودم که پدرم گفت مگه اینجا دانشگاه توئه که اینجوری ماتت
همش این آهنگ رو گوش دادم ک وبلاگ رو مرور میکردم و میخوندم : این همه حرف در اومده بگو دروغه اینا بگو لیلا همه الان مجنونن و مث من میشه پیدا کی میشه لیلا لیلا من بد زخمی شدم من همون حرفی شدم که توی سینه یه آه موندش و لب تر نکردم دلم تنگه خیلی آخ لیلی لیلی میخوام بازم صدام کنی تو خونه جون لیلی لیلا دارم صدات میکنم دیگه نیستی بهم بگی جون لیلا توی این شهر دیگه مثه تو واسه من از کجا میشه پیدا لیلا دارم صدات میکنم دیگه نیستی بهم بگی جون لیلا ای وای توی این شهر
ندیدی که التماس نعره میزد / ز واژه واژه ی . من نه خودت . ، نه من . نه خودت . ، نه من . نه خودت . ، نه من . نه خودت . ، نه من . نه خودت . ، نه من . نه خودت . ، نه من . نه خودت . ، نه من . نه خودت . ، نه من . نه خودت . ، نه من . نه خودت . ، نه من . نه خودت . ، نه من . نه خودت . ، نه من . تمام اینا رو میتونم پر کنم و هزاران ساعت بنویسم، و برا هرکدوم کتاب بنویسم ولی چه کنم که ندونستی و باور نکردی و .
میدونه من از صدای همایون شجریان خوشم میاد هی بهم این دونستن رو یادآوری میکنه و . کاش دوست داشتن آدما واقعی بود و همیشگی، ولی خب وقتی اینجوری نیست سخته، و سخت تر وقتیه که میفهمی تو واقعی بودی و از ته دل ولی . . بالاخره منم قسمتی از زمان گذران زندگیش بودم که مثل خیلی آدما میان و بعد از یه مدت باید برن و بهشون مستقیم و غیرمستقیم میگن بروووووو، فقط کاش بدونیم، شاید آدمایی باشن که وقتی وارد زندگی کسی میشن، برای وقت گذرونی نبوده و دل و عمر و جونشون رو .

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها